هیچ نرفت و نرود از دلِ من صورتِ او...

سمفونیِ سُکر آورِ لبانش ...

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۲ ب.ظ

دیشب با یار رفتیم چمران قدم زنی.

از تمام برگهای مهربون ممنونم که محرمِ معاشقه و هم آغوشیِ سحرانگیزِ من و یار شدن...

 

سمفونی، سمفونی، و باز هم سمفونیِ سُکر آورِ لبانش بر لبها و گردنم...

لبانش عیسی وار، روح به جانم می دمند...

باوفا یارَم،

از همان روز که روحِ عریانم را نظاره گر شدی، کائنات محرمیت مان را هلهله وار در ملکوت جار کشیدند...

از همان روز بود که، وجب به وجبِ جان و تنم از آنِ تو بود...

 

آخر کدام زن ست که روحِ برهنه اش را محرم باشند و مرهم نشود؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۰۳
samberry

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی