هیچ نرفت و نرود از دلِ من صورتِ او...

تولد

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ

دیروز یار بی قرار و آشفته بود. دوتا از دوستاش(سجاد و سارا) دارن رابطه شونو می کُشَن. یار می خواد رابطه رو احیا کنه اما مثکه رابطه خیلی پیشتر از اینها مرده. بوی حلوا سوخته ش اما، تازه به مشام رسیده...

یار میگه رابطه ی ما معجزه ست. میگه منو اون خیلی خوشبختیم که انقدر خوشگل به هم رسیدیم.

 

یه موضوعی خیلی برام جالبه اونم اینکه توجه کردم در هر شرایطِ روحی و جسمی نامساعدی که باشم یار این قدرت رو داره که منو بخندونه و حالمو خوب کنه. یادمه یه بار وسطِ اشک منو خندوند! دیگه ایمان آوردم که درمونِ تمومِ ناخوشی هام تو دستِ خودشه.

هیچوقت نبوده  و نشده که منو با حالِ ناآروم رها کنه و بره. همیشه تا جایی که توان داره واسه آروم کردنم تلاش میکنه.  اینها همه مگه چیزی جز معجزه و عشقه؟؟؟؟

هر ثانیه و هر لحظه ی زندگیم کنارش مثلِ یه رویاست. آخه مگه میشه قلبِ یه آدم اینهمه وسیع و بینهایت باشه؟

من نوزده اسفندِ 95 متولد شدم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۰۴
samberry

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی