توجه
(تاریخِ نگارش : 26/5/96)
دیروز(25/5/96) یار برام نوشت:
همسرم
گاهی پیش میاد که خواسته یا ناخواسته موجبِ ناراحتیِ هم میشیم.
چیزی که خیلی مهمه اینه که نذاریم یه جزء روی کل رابطه تاثیر بذاره.
بیا هر موقع همچین حس هایی اومد و ابر ساخت توی آسمونِ دلمون برگردیم به روزهای خوب و روزهای پر حمایت و پر حسمون، و به خودمون یادآوری کنیم که ما همدیگرو دوست داریم اما امروز یکم حالمون خوب نبود.
همسر عزیزم، میزان محبت و علاقه ی تو رو با تمام وجودم حس می کنم و لمس می کنم...
نگرانی های تو رو حس می کنم...
چیزی که من میخوام بهت بگم اینه که تو پررنگ ترین، تکرار نشدنی ترین و همیشگی ترین فردِ زندگی منی و حالِ من به حالِ تو گره خورده...
رفیقم، من با تمام وجودم گوش میشم برای شنیدنِ حرفها و درد دل های تو...
لطفا محبتِ بی پایانت در حرف زدنِ با من رو از من نگیر...
دیشب همسر اومد دنبالم رفتیم کنارِ بلوارِ چمران صندلی های پر از عشقی رو که برا دوتامون درست کرده رو گذاشتیم و نشستیم. چند دقیقه بعد دیدم آقا بایه سبدِ آبی محتویِ چایی هلی و مخلفات، منو سوپرایز کرد. الحق والانصاف تا به حال چایی با این کیفیت نخورده بودم...
توجه، توجه، توجه...
در هر ثانیه و هر لحظه چه باشه کنارم چه نباشه میدونم که بهم توجه داره و بیادمه...
یه آدم بدونِ توجه، بی شک پَرپَر میشه...